خاطرات پسرم

روزانه

سلام پسر گلم  ببخشید که حسابی شرمنده ام که بعد از این همه تاخییر اومدم...هم نتمون قطع بود هم اینکه یکم مامانی بی حوصله بود آخه تو ماه رمضون که رفتم پیش دکتر گفت وزنت خیلی رفته بالا و برام یه آزمایش قند نوشت وقتی آزمایش رو دادم قندم بالا بود و کلی نگران شدیم من و بابا ..منکه از همون توی ماشین که جواب رو دیدم زدم زیر گریه باباتم فقط التماسم میکرد که تورو خدا گریه نکن برا بچه خوب نیست ولی نمیتونستم خودمو کنترل کنم مامانی خیلی لحظه بدی بود دکترمم نوبت بهم نمیداد تا دوروز بعد واسه همین همش به خودم میگفتم باید انسولین بزنم،دیابت بارداری گرفتم و ......چشمت روز بد نبینه مامانی اومدیم خونه رفتم تو اتاقت و یه عالمه گریه کردم بعدش باب...
20 مرداد 1393
1